بیوگرافی و زندگینامه
هنگامی که سلطانشاه از عزیمت تکش به سوی خوارزم آگاه شد، چون تاب مقاومت در برابر او را نمیدید، به همراه مادر به نزد مؤید الدین آبی ابه رفت. به این ترتیب تکش در روز بیست و دوم ربیع الثانی 568 ق / نوامبر 1172 م«، وارد خوارزم شد و بر تخت شاهی نشست. چندی بعد، سلطانشاه به همراه سپاهیان مؤیدالدین آی ابه عازم خراسان شدند، اما در رویاروی با سپاه تکش شکست سختی خورده، که در این بین آی اِبه نیز دستگیر و مقتول شد. اما اختلافات دو برادر از میان نرفت و هر دو برای تسخیر خراسان، هر از گاهی دست به تاخت و تاز میزدند. تا این که چندی بعد، سلطانشاه از امیران غور برای باز پس گیری تاج و تخت از دست رفته استمداد طلبید و به این ترتیب به همراه سپاهی از غوریان، عازم خوارزم شد، اما هنگامی که سپاهیان به نزدیکی خوارزم رسیدند، تکش آب جیحون را بر روی سپاهیان سلطانشاه برگرداند و با این عمل شکست سختی به آنان وارد کرد. عاقبت تکش برای رفع این اختلاف خانوادگی، پذیرفت خراسان را که میراث سلجوقی بود به سلطانشاه واگذار کند. اما سلطانشاه چندی بعد در رمضان 589 ق / سپتامبر 1193 م» درگذشت و به این ترتیب خراسان بار دیگر ضمیمه قلمرو خوارزم شد.
بیوگرافی و زندگینامه
«565 - 551 ق / 1169 - 1156 م»
تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلان بن اتسز، که به هنگام مرگ پدر، در کنارش بود، پس از فوت او به همراه سپاهیان خوارزم به جرجانیه بازگشت و از آن جا طی نامهای به سلطان سنجر، اطاعت و فرمانبرداری خود را نسبت به وی اعلام کرد. سلطان نیز او را به جای اتسز به خوارزمشاهی تعیین نمود و به این ترتیب ایل ارسلان در سوم رجب 551 ق / ژوئن 1156 م« رسماً جانشین پدر شد. هشت ماه بعد سلطان سنجر درگذشت و از آن پس خراسان بین غلامان سنجری و پادشاهان غور مورد نزاع قرار گرفت. در 557 ق / 1162 م» پس از آن که مؤید الدین آی ابه، رکن الدین محمود را کور کرد، بر اغلب نواحی و شهرهای خراسان چیره شد. ایل ارسلان که در همان آغاز فرمانروایی، گرگان و دهستان را تحت فرمان خود درآورده بود، با مؤیدالدین آی اِبه، بر سر تصرف نقاط مختلف خراسان اختلاف و درگیری پیدا کرد تا این که در «558 ق / 1163 م» نیز با لشکری عظیم نیشابور را محاصره کرد، اما از عهده گشودن آن بر نیامد، بدین ترتیب بود که به همان متصرفات محدود خود از خراسان بزرگ رضایت داد.
فرجام کار ایل ارسلان
ایل ارسلان در جمادی الآخر سال 553 ق / جولای 1158 م« به کمک سران طایفه قرلق که از دست امیر افراسیابی سمرقند به وی پناه برده بودند، به ماوراءالنهر لشکر کشید و دو شهر سمرقند و بخارا را متصرف شد تا این که در سال 567 ق / 1172 م» ایل ارسلان از خراج سالیانهای که پدرش پرداخت آن را به قراختاییان تعهد کرده بود، سر باز زد. از این رو، قراختاییان به خوارزم لشکرکشی کردند و در پی آن ایل ارسلان را در کنار رود جیحون شکست دادند. وی چندی پس از این واقعه در نوزدهم رجب 567 ق / مارس 1172 م« بیمار شد و چشم از جهان فرو بست. بعد از ایل ارسلان، قلمرو خوارزمشاهیان، مورد منازعه پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش قرار گرفت که عاقبت با تفوق تکش این منازعه خاتمه یافت.
بیوگرافی و زندگینامه
پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «491 ق / 1098 م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد. پسرش اتسز هم که بعد از او در 522 ق / 1128 م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند. چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «551 ق / 1156 م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «558 ق / 1163 م» و ماوراءالنهر «553 ق / 1158 م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یافد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند.
منازعات پسران ایل ارسلان
بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید. در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان 596 ق / ژوئن 1200 م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.
فرجام فرمانروایی علاء الدین تکش
بیست سال «596 - 616 ق / 1200 - 1219 م» فرمانروایی مستبدانه و آکنده از تعدی، خشونت و غرور این سلطان خوارزمشاهی، در قالب نکبت بارترین فرجامی که شایسته یک سلطان جبار و مغرور است، سرانجام به پایان خود رسید. وحشت، فرار و تن دادن به تبعید اجباری که عاقبت منجر به مرگ دردناک غریبانهاش در تنهایی و بی کسی شد.
علاءالدین محمد که میراث دشمن با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقیهان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان متجاوز، بی رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی میشدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد وحشت و نفرت عام سازد.
قدرت یابی مغولان
در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش میداد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛ در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاستهای در حال طلوع بود که به داخل مرزهای اسلام میخزید و خود را برای تهدید و تسخیر دنیای اسلام آماده میساخت. مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیهای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده میساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که برای دنیای اسلام تدارک دیده میشد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز میگشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود.
دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که میتوانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهمتر مردم محروم نمود.
اتسز خوارزمشاه
«551 - 522 ق / 1156 - 1128 م»
محمد نوشتکین، پدر اتسز، به مدت سی سال بر خوارزم فرمانروایی داشت که در این مدت همچنان تابع و مطیع سلجوقیان بود. گویند در تمام این مدت یک سال، خود برای اظهار اطاعت به درگاه سلطان میآمد و سال بعد، پسرش اتسز را میفرستاد. با مرگ محمد نوشتکین، اتسز، به فرمان سلطان سنجر در 522 ق / 1128 م، به امارت خوارزم رسید که از نزدیکان دربار سنجر به شمار میرفت. با این حال اندک زمانی بعد از امارت خوارزم، خود را مورد سوء ظن سلطان یافت و به این ترتیب عصیانی را که در باطن داشت، اظهار کرد. سلطان سنجر در 533 ق / 1138 م، همراه با سپاهی گران برای تأدیب اتسز رهسپار خوارزم شد. اما اتسز که خود را در مقابله با سپاه سنجر ناتوان میدید، از خوارزم گریخت. به این ترتیب امیر سلجوقی امارت خوارزم را به برادر زاده خود سلیمان بن محمد واگذاشت و خود به خراسان بازگشت. پس از رفتن سپاهیان سنجر، استز بار دیگر به خوارزم بازگشت و با شکستی که به سپاهیان سلیمان بن محمد وارد کرد، وی را وادار به فرار نمود.
کشته شدن ادیب صابر به دست اتسز خوارزمشاه
در 536 ق / 1141 م، هنگامی که سلطان سنجر در جنگ قطوان از قراختاییان شکست خورد، اتسز جرأت پیدا کرد تا به مرو برود، از این رو به چپاول و غارت اموال مردم و کشتار آنان دست زد که البته در این فاصله چند بار نیز به فکر تسخیر خراسان افتاد که هیچ گاه توفیق آن را پیدا نکرد. به همین دلیل یک بار نیز آدم کشانی را برای قتل سنجر فرستاد که از بخت بدش این راز با کوشش ادیب صابر، نماینده سنجر، که در خوارزم نزد اتسز بود، فاش شد. به طوری که این امر موجب هلاکت ادیب صابر شد و به فرمان اتسز به رودخانه جیحون انداخته شد.
مرگ اتسز خوارزمشاه
اتسز در طی تاخت و تازهایی هم که در ماوراء النهر در قلمرو ایلک خانیان انجام داد ولایت جُند را به تصرف خود درآورد. بر خلاف سنجر که ظاهراً از خط و سواد بی بهره بود، اتسز اهل سواد، ادب و شعر بود که اشعار فارسی نیز میسرود و با رشیدالدین وطواط بلخی، صاحب دیوان رسائل خود معاشرت صمیمانه و توأم با تکریم داشت. وی پیش از سنجر سلجوقی در نهم جمادی الاخر سال 551 ق / 30 جولای 1156 م، پس از بیست و نه سال فرمانروایی، سرانجام چشم از جهان فرو بست.
بیوگرافی و زندگینامه
بیوگرافی و زندگینامه